تبلیغات اینترنتی
ذکاوت حکیمی باهوش
روانشناسی،داستان،...
روانشناسی،داستان،...
برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد

ذکاوت حکیمی باهوش

در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و باسنش (لگنش) از جایش درمی‌رود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد، دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به باسنش بزند, هر چه به دختر می گویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که می کنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمی‌گذارد کسی دست به باسنش بزند.



ادامه مطلب ...
صفحه قبل 1 صفحه بعد
موضوعات
پيوندها